بالاااخره سال 97 هم اومد
سلام آرسامم!
پسر دوست داشتیه مامان، مهربونم! سال 97 اومد و به انتهای اردیبهشت رسیدیم قبل تحویل سال جدید یه اتفاق بد مارو شکه کرد خونه ی مامانی بودیم همراه دایی جون و زندایی که متاسفانه شما پات گیر کرد و پرت شدی سمت میز پذیرایی و دماغت ضربه ی بدی خورد باز خدارو شکرمن کمی اینطرف تر داشتم سیب زمینی خورد میکردم اگه روی چاقو میافتادی و .....!
بهر حال سال نود و هفت اومد و ما بعدش بردیمت اورژانس که خوشبختانه گفت مو برداشته و باید ورمش کم بشه ببریمت متخصص و بعد تعطیلات که بردمت همه چیز خوب بود
روز بعد سال تحویل همراه دایی جون اینا و پسر عموم رامین و همسرش و خاله جون اینا رفتیم میراث روستایی گیلان که خیلی لذت بردیم مخصوصا شما که خیلی هیجان داشتی از دیدن اونهمه زیبایی و بعدش ناهار رو سد خاکی سقالکسار بودیم و باهم گشت زنی کردیم گل پامچال کندیم و بردیم تو حیاط مامانی کاشتیم.
توی تعطیلات یکسری از عید دیدنی هامون رو با پدر جون و مادرجون و عمو سبحان رفتیم و اومدیم رشت و 11 جشن عروسی دایی جون که خیلی خوب بود یروز عااالی شما هم حسابی شیک شده بودی و کلی قر دادی اصلا میدون دار مجلس دایی جونت بودی نفسم ! سیزده بدر هم سه تایی توی رشت دور زدیم و خوش بودیم.
تولدت همراه پدرجون اینا رفتیم ویلاشون ،چولاب! و گشتن تو باغ و حیاط و آتیش روشن کردن و ... رفتن به لاهیجان و ... خیلی خوب بود .
اینجا یه بستنی خوری زیبا زیر کوه لاهیجان بود که پر بود از وسیله های قدیمی و دیدنی شما اولش که ما بستنی خوردیم همراه پدرجون واسه بار اول پای پیاده از پله های کوه رفتی بالا، خیلی ذوق زده بودی.
روز بعدش هم کیک خریدیم بردیم مهد قلعه رویایی و یه جشت مختصر گرفتیم که شما موقع آروز کردن گفتی:" خدایا ایشالل صد ساله بشم" آخه پسر دارم طلا قند عسل و گل! کادوی تولدت هم به درخواست خودت از اسکوتر رسید به گیتار و بعد شد ماشین شارزی کنترلی که من زیاد موافقش نبودم! یه نهال گیلاس هم از باغ الله وردی رشت (باغ بزرگ و زیبا با قدمت بیشتر از صد سال)خریدیم بردیم مدرسه تی تی کاشتید!