آرسامآرسام، تا این لحظه: 11 سال و 1 روز سن داره

آرسام نهایت عشق Arsam Gamani cholabi

کلاس اولی خونه نشینم ، از دست کرونااا!

تولدت مبارک عشقم

  جیگر مامان دق دادی منو شب قبل وقتی خوابیدی شروع کردم به کیک پزوندن و تا 4 صبح بیدار بودم با هزار ذوق که پسرم تولدشه گل پسرم دوسالش شد و ما دوتا 720 روز شد که هر روزمون لبریز خوشبختیه حضور گرمته الهی سالهای سال تو این روز قشنگ  ببوسمت و وقتی نیستم هزارن بار دیگه ببوسنت و تولدت مبارک ترین باشه امروز آخرش نشد یه عکس درست بگیریم همش دنبال این بودی که اسمارتیزای روی کیک رو نوش جون کنی یا ورجه وورجه کنی و آخرش مامان  گریون شدم بس حرص خوردم   دووووووست دارم نفسم خدای خوبم   شکر! ...
7 ارديبهشت 1394

نوروز 94

  پسر طلای من و ماهیه عید 94 که کلی سر خرییدنش خاطره ساختی قضیه این بود که با مامانی رفته بودیم دکتر واسه معاینه چشمش که عمل کرده بود نزدیکای سال تحویل که هر جایی رو نگاه میکنه پر از ماهیه عید و سبزه و تزیینات سفره ی سال تحویله، قدم زنون میومدیم که تاکسی های گلباغ رو سوار شیم هنوز پیاده راه فرهنگی درست نشده بود و شهرداری سبک قدیمش بود و کلی دست فروش همه جا بساط داشتن  رسیدیم به مغازه ای که اون هم حسابی ماهیهایکوجولوی نازش رو تبلیغ میکرد و و شما وایسادی تماشاشون کردی بایکم که نگاشون کردی گفتی میخوام منم برات توضیح دادم که از اینجا بخریم تا خو...
30 فروردين 1394

زمستانه

با بابا جون رفتیم گردش تو شهری سوار بر موتورش و بعد دیزی خورون نو هامون کافه ی دوست بابایی در جانبازان با مرغ و خروس ها هم که کلی رفیقی و واسشون دونه میریزی و تازه اداشونم در میاری فیلمش تو آرشیوت هست عشقم   یادش بخیر جسی که بود خونه ی مامانی رفتن یه سرگرمیه دیگه ای هم داشت حیف که مامانی از  نگهداریش بر نمیومد و دادش یکی دیگه عقد دختر عمو فرناز همش در حال بازی  با نقل و مخلفات سر سفره ی عقدش بودی البته بعد مراسم عقد و وقتی دیگه لازمشون نداشتن با چند تا همبازیه دیگه و خیلی خوش گذشت کلی هم قر دادی که فیلمش...
30 اسفند 1393

پاییزانه

آرسام Arsam عشقم نفسم بیست ماهه شدی از شیر گرفتمت خیلی راحت به اندازه ی سه شب بیخوابی  کلا چون قیافه ی همه چیز برات مهمه وقتی دیدی سیاه شده (با ماده ی گیاهیه صبر زرد)(البته من میدونم نباید یکباره بچه رو از شیر گرفت اما چون شما مدل کم کم از شیر گرفتن روت کار نکرد مجبور به اینکار شدم عشقم)کلی دلت به حالم سوخت تا چند روز میومدی بدون اینکه دوباره ببینی میگفتی آخخخی بوووووف کلی هم دلت واسه مامان کلک سوخت  هم خودت و هم من راحت شدیم امیدوارم دیگه از این بعد خوب غذا بخوری نفسم قربون قدم هات بشم من وقتی انقده با احتیاط راه میری خیلی بانمکی کلا همیشه مراقب خو...
30 آذر 1393

تابستانه

سلام سلام صد تا سلام سلامت باشی و خوشحال همه ی زندگیم! از سرگرمیات بازی با دیگ و درپوش دیگه همش روزی چندبار کتابات رو میریزی مثلا میخونی و کیف میکنی با خاله جون طلا رفتی پارک آخه چقده تو ملوووسی پسرم چقدرم آب خوردن رو دوست داری آخه! اینم کار خودمه مثلا الکی! آب بازی هم که تقریبا هر روز سر جاشه مخصوصا که بابا جون هم همراهیت میکنه و با هم آب بازی و رنگ رنگ بازی میکنید ک...
30 شهريور 1393

بهاروونه

arsam سلام و درود بر یگانه پسرم خوب و خوشی عشقم؟! فروردین امسال که شروع کردی به سینه خیز رفتن خیلی زود چهار دست و پا شدی و اولین بار کیسم بود که مبل رو گرفتی و بلند شدی 27 اردیبهشت بود اولین قدمهات رو برداشتی الهی بمیرم ازت فیلم میگرفتم که نزدیک میز تلوزیون زمین خوردی خیلی گریه کردی همون روزا مریض شدی بعد واکسن یکسالگیت خیلی اذیت شدی و دیگه راه نرفتی  و خدارو شکر خوب که شدی بازم تاتی تاتی رفتی نازناز من! پستونکت رو هم خیلی راحت تو یازده ماهگیت گذاشته بودی کنار و من خیلی از این بابت خوشحالم حالا مونده از پوشک گرفتنت که عجله ای نداریم عشقم! تا...
30 خرداد 1393

عید اومد بهار اومد

سلام یه سلام به زیباییه بهار به گل پسر نازم که اولین تجربه ی      عیدش پر از خاطره شد لحظه سال تحویل خونه ی بابابزرگ بودیم و روز     بعدش رفتیم سر خاک مامان گلی(مامان بابا جون) و ناهار هم طبق   معمول هر سال خونه ی بابابزرگ جون (بابابزرگ بابا جون) و شب هم   خونه ی مامانی جون بودیم کلی با مهمونامون که خاله ناهید و   خانوادش و خاله فریده اینا بودن بهمون خوش گذشت فقط عروسیه   پسر خاه ی مامان شما خیلی خوشحال نبودی و منم بهم خوش   نگذشت  یه اتفاق بد دیگه هم چپ کردن ماشین دایی جون بود که   شکر...
26 فروردين 1393