ووووووووووووووووووووی قند عسلم یکساله شد
سلام قند عسلم ، تاج سرم،گل پسرم!
اوایل اردیبهشت رفتیم کیسم هوا عالی بود بردیمت رو سبزه های حیاط و
قیافت دیدنی بود آخه چندشت میشد
عاشق این عکساتم
چهارم اردیبهشت بود که پسر عاقل و خوبم واسه بار اول رفت آرایشگاه تا
موهای خوشگلش رو خوشگل تر کنه دست عمو وحید(دوست بابا) درد
نکنه موهات رو اصلاح کرد. موقع اصلاح انقده آقا بودی که نگو البته من
موقع اصلاح نودم ولی تعریفت رو شنیدم
اینم هیئت همراه که بابا و عمو فرشید بودن
بعد رسیدیم به مهمترین روز زندگیه مامان و بابا
ببببببببببببببببببببببله هفتم اردیبهشت شد و چون یه مسایلی بود که
نمیشد برات تولد بگیریم با بابایی تصمیم گرفتیم که
بریم بیرون و خوش باشیم به افتخار پسری!
اما ساعت دو تلفن زنگ خورد و مامان جونم گفت بابابایی جونم میان که
روز تولد پسری باما باشن و خاله جونی کلاس داره نمیاد اونا اومدن و
یساعت بعد دیدم خاله جون با یه جعبه ی کیک و کلی بادکنک و کلاه
پشت در ظاهر شد خیلی خیلی جالب بود سورپرایز عالی ای بود هیچ
وقت یادم نمیره این محبتشون!
خلاصه زنگ زدم بابابزرگت که با عمو سبحان بیان چون عزیز مهری رفته
بود تبریز مهمونی ،اما کیک رو بخاطر اونا نبریدیم و تا ساعت هشت منتظر
موندیم ولی نیومدن و بدون اونا با عمو فرشید(پسر خاله ی بابا) تولد
عشقمون رو جشن گرفتیم کلی خوش گذشت شام هم فلافل خوردیم
جای دایی جون حسابی خالی بود قربونش برم
خلاصه پسرمون یکساله شدی و ما هیچی نفهمیدیم مثل برق و باد
گذشت و با وجود تو چه زیبا این سختی ها میگذرن این روزا کلی شیرین
تر شدی و مامانی جونی اینا دوری تو براشون خیلی سخت شده حتی یه
هفته! هنوز راه نمیری و به لغاتت توپ و دالی هم اضافه شده و با کلی
آواز که موقع بازیا میخونی البته به بون خودت.
دیروز سه چرخه ات رو بردیم حیاط و باهم رفتیم سوپری بستنی خریدیم
کلی باهاش حال میکنی زندگیه من!
جدیدا که دد رفتنت براه شده و مدام بیرونی
راستی وزنت 10 و 700 و قدت 80 شد
واکسنت هم مونده 20 اردیبهشت
اینم عکسامون
دوستت داریم الهی که سالهای سال زنده و سلامت باشی عزیزم و شاهد خوشبخت بودنت
باشیم!
خدایا هزاران بار شکر که کمکمون کردی و خواهش میکنم همیشه همراهمون باشی!