عزیییییییزمی
سلام عشق مامان،قلب مامان،نفس مامان !
واي که چقده زود گذشت الان پسمل خوبم 22 روزشه و اين مدت مثل برق گذشت تو اين روزاي رفته کلي برامون مهمون اومد و
کلي اتفاقا افتاد و تو هر روز بزرگتر شدي و ما اين رو شاهديم که با اومدن هر روز جديد چقده عوض ميشي
پسر خوشگلم چند روز پيش دايي جونت از تهران اومد تا ببيندت کلي دلش تنگ شده بود وقتي رسيد تو
خواب بودآخه
پسر خوبم
شب سر موقع ميخوابه! صبحش که بيدار شدي دايي جونت
کلي باهات بازي کرد و حرف زد، خداييش خيلي خيلي دوست
داره، قربونش برم.
ديروز هم مامان جوني اومده بود مدام قربون صدقت ميرفت و
تو هم که مهربون، لبخند ميزدي براش آخه دو روزي ميشه که
به نگاه وصداهاي ما که باهات بازي ميکنيم عکس العمل
نشون ميدي الهي فدااات بشم وقتي زل ميزني ميخوام
درسته قورتت بدم جيييييييگر
موقعي که نازت ميدم و برام ميخندي،واااااي خد،ا ميميرم برات!
آرسام جوني عااااشقتم پسرم.
راستي خيلي خيلي ممنوووووونم پسرم از اينکه پسر صبور و
مهربوني هستي انقده خوب و آرومي که نگووووو,!
آرسامم دوست داریییییییم!
خدا جونم عااااااااشقتم!