عروسانه ی خاله جون
آرسام Arsam
یروز قشنگ و زیبا واسه هممون
دوروز قبل عروسیه خاله جون دایی جون زنداییه عزیزت اومدن شمال و
من و پسری هم رفتیم آستانه و خونه خاله
جون رو با هم چیدیم وقتی رسیدیم کلی از خونه خاله جونت خوشت
اومده بود و گفتی اوووه چه خونه ی قشنگی!
روز عروسیه خاله جون همراهم اومدی آرایشگاه و از خوشبختیم چون
پسری ام عاشق کرتون تشریف دارن تو فلش
کارتون ریختم و سمیه خانوم زحمت کشیدن گذاشتن تا ببینی و منم به
کارم برسم کلی هم خوش خوشانت بود که
کارتون میدیدی و همش با ذوق با آرایشگرم حرف میزدی راجب به
کارتونایی که میدیدی! عروسیه خاله جون هم
کهاز اولش قر میدادی و با دوست جدیدت که اسمش پارما بود یکسره
وسط بودین و بازی کردین طوریکه وقتی
عروس و داماد اومدن بعدش تا آخر نتونستی بیدار بمونی و خوابیدی البته
باید اعتراف کنم از ناراحتی خوابیدی کلا
چون همیشه عادت داری خاله جون تمام حواسش بهت باشه و اونشب
نمیشد که زیاد نزدیکش باشی و اوضاع
برعکس همیشه بود خیلی حالگیری بود و موقع رقص تکیه عروس یدفعه
شیرج زدی که بری برقصی و من
کشیدمت که نری ازم دلگیر شدی و خیلی غصه خوردی و دیگه خوشحال
نشدی تا خوابیدی