خوش گذشت اما....

آرسام Arsam

سلام پسر طلای من میدونی خیلی دوووست دارم عشقم؟!

تابستونو گرما گذشت با کلی هیجان و اضطراب که خونه پیدا کنیم بعد

فروختن خونمون ما شروع کردیم به گشتن و پسریه خوشگلم هم با صبر

و حوصله همراهمون گشت تا بالاخره تونستیم همین نزدیک خونه و

مغازه بخریم و الان منتظریم تا اول دی بشه و بریم به ساختمون سبز تو

کوچه ای که بخاطر نقاشیه گل و بلبل دیوار مدرسه ای که اونجاست

اولین باری که اونجا رفتیم گفتی: ااا محله گل و بلبل(بیاد برنامه عمو

پورنگ) آره ما بعد هشت سال زندگی تو ساختمون توحید داریم میریم ، با

خاطرات زیادی که اینجا ساختیم و زیباترینش حس مادر شدن و پدر

شدنمون بود که تو این خونه اتفاق افتاد اولین قدمهات اولین کلمه هات و

اولین لبخندت همه و همه اینجا شروع شد و میریم تا زندگیه جدیدی رو با

تغییرلت بزرگ شروع کنیم دیگه بابایی مجور نیست کنار خیابون بمونه که

میوه بفروشه خودمون صاحب مغازه شدیم خیلی هیجااا دارم

خیلیییییییی!

تعطیلات محرم که هفت ی قبل بود رو خونه ی مامانی کیسم بودیم خال های منم بودن و کلی خوش گذشت فقط یه پشه ی بنجنس بالای چشمات رو نیش زد و بد جور ورم کرد و ما مجبور شدیم جایی نریم تا خوب بشی عشقم جای بابایی هم خالی بود چون موتورش خرابه نیومد جایی و مون خونه.

چند ماهه باهم رفتیم باشگاه پسر گلم ژیمناستیک و من بدنسازی که یخاطر خونه پیدا کردن و ... توش وقفه افتاده اوضاع میزون بشه حتما بازم میریم عزیز دلم خیلی باشگاه رو دوست داری وقتی کسی ازت میپرسه باشگاه چی میری میگی: باشگاه خانوما  خب حق داری دقیقا کنار سالنتون خانوما تمرین بدنسازی میکنن

راستی آذر ماه عروسیه خاله جون طلاست و حسابی جابجا شدنمون و جشن و خرید لباس وکارا با هم کشتی میگیرن بد جور ناجور