آرسامآرسام، تا این لحظه: 11 سال و 10 روز سن داره

آرسام نهایت عشق Arsam Gamani cholabi

کلاس اولی خونه نشینم ، از دست کرونااا!

دلم میگه پسملی!

سلام گوگولیه مامان و بابا !فردا نه،پس فردا میریم سونو و معلوم میشه که عشق مامان و بابا پسمله یا دخمل!؟ وااااای چه حالی م یده که بدونیم تو چی هستی جگرم؟! در مورد اسمت هم اصلا ن میشه به نتیجه رسید خیلی سخت شده آخه مامان میخوام یه اسم عالی و تک برات پیدا کنم اما........! ...
5 آذر 1391

رفتیم مهمونی چه حالی داد!!!!!

سلام پسر خوشگل و نازم هوای خوب امروز بد جور هواییم کرده بود که بریم گردش و مهمونی صبح که خاله جونت رفت تصمیم گرفتم هر جور شده یجایی برم واسه همین عصر رفتیم خونه ی دایی صفر کلی حال داد با نیما و فاطمه و زن دایی اسم فامیل و نقاشی چشم بسته بازی کردیم من که خیلی خوشحالم رفتیم خدا کنه تو هم خوشت اومده باشه و خسته نشده باشی گل پسرم. حالا یه بوس بده مامانی ممممممممممممممممم مه!  د وست دااااااااااااااااااااااااااااااااریم خدایا شکررررررررررررررررررت ...
5 آذر 1391

وروجکی یااااا!

سلام وروجک مامان دیروز رفتیم سونوی ان تی که خدا رو شکر سالمی فقط مونده جواب آزمایشا! دیدمت گوگولیه مامان دست و پاهات رو باز کرده بودی هی تکون میخوردی یه چیزی بگم دکتر گفت احتمال زیاد پسملی عزیزم! دوست دارم! خداجونم شکرت! ...
25 آبان 1391

مامانه خسته!

سلام عشقم جونم نانازیه گلم! دیروز و امروز مامان حال نداشت چون شب قبلش مهمون داشتیم خیلی خنده دار بود خاله آتیه عمو سبحانت نگفته بود شام میان ما شاممون رو با بابایزرگت اینا خورده بودیم که اونا رسیدن و حالا اونا گشنه نشستن منتظر غذا تا اینکه پرسیدیم و معلوم شد بله مهمونامون شام اومدن من که نمیتونستم کار کنم خودشون با کمک مهری خانوم واویشکا درست کردن و خوردن اولش خیلی ناراحت بودم اما در کل خاطره ی جالبی بود و اون شب هم تموم شد و ما موندیم و یه آشپزخونه ی بهم ریخته و کلی تمیز کاری..................! ...
17 آبان 1391

امشب کلی مهمون داریم

سلام سلام هوا ابریه و مامان دلش بیشتر گرفته شد از طرف دیگه هم بابابزرگت و عمو کوچولوت و مامانش و خاله و شوهر خاله و دختر خاله و شوهر دختر خاله ی عمو جونت امشب میان خونمون از اینکه مهمون داریم مضطرب و عصبی هستم آخه من که نمیتونم کاری کنم و ازشون پذیرایی کنم خدایا...................................! دوست دارم عشقم خدا جونم شکر! ...
15 آبان 1391

دیدمت نخودیه من

سلام سلام سلام به عشقم که امروز دیدمش اما بابایی ندیدش آخه خانوم دکتر گفت نمیشه ولی من دیدمت عسیسم چقدر ناز بودی هی قلبت میزد تند تند خانوم دکتر گفت همه چیز خوبه خوبه! خدا رو شکر خدایا شکر!   عجب بارونی شده خیلی باحاله. راستی اگه دایی صفر اینا برن محل ما هم باهاشون میریم بدجور هوای اونجا رو کردم خدا کنه برن! دوووووست داریم ناناز جونم خداجونم شکر که همه چی خوبه! ...
5 آبان 1391

رفتیم دد

سلام خوشگل مامان! امروز خیلی شیطونی کردیم رفتیم آرایشگاه مامان خوشگل کرد تا فردا با باباجون بریم دکتر که با سونوگرافی ببینیمت این اولین دیدارمونه و ما خیلی ذوق زده ایم نخودیه من! این روزا مریضیه دوست مامانی(مهرنوش)خیلی ناراحتش کرده اگه تو رو با این غم اذیت میکنم منو ببخش گلم. ما خیلی خیلی دوووووووووووستت داریم و خدا جونم شکر بابت این موهبت زیبا! ...
4 آبان 1391

مامان بی دقت شده،دیدی؟!

سلام نخودم خوبی یا نه؟! نمیدونم ! هنوز خبری ازت ندارم فقط این رو میدونم تهوو دارم ،بی حالم و خوابالو و از همه مهم تر یه مامان بی دقت شدم تو یادداشت قبلیم اونقدر اشتباه کردم که ازت خجالت میکشم!الانم مجبورم پاکش کنم.   ا مروز هوا آفتابیه بابایی هم معلومه خیلی خسته شده اون موقع قبل استراحتی شدنم هر هفته میرفت محلشون،میدونی دیگه!؟ چولاب! منم گاهی میرفتم اما حالا من که از پله ها هم نمیتونم برم پایین و اونم از محل رفتنش افتاده. امیدوارم با این همه زحمتی که واسه موندنت میکشیم تو هم با تمام قوا د ر حال رشد باشی عشقم. دووووست داریم خدایا شکرت ...
20 شهريور 1391

خوش اومدی گوگولیه مامان و بابا

         سلام نی نی جونم،عشقم الان یه ماه و 9 روزه تو دل مامانی         هستی نانازم مامانی و بابایی از ته دل ازخدا تورو خواستن         خداجون لطف کرد و تو رو بهمون هدیه کرد                الان مامانی در حال استراحته تا بتونه تو رو نگه داره عشقم              مامانی به داشتن تو افتخار میکنه و به همه خبر بودنت رو داد      &...
5 شهريور 1391