زمستانه
با بابا جون رفتیم گردش تو شهری سوار بر موتورش و بعد دیزی خورون نو هامون کافه ی دوست بابایی در جانبازان با مرغ و خروس ها هم که کلی رفیقی و واسشون دونه میریزی و تازه اداشونم در میاری فیلمش تو آرشیوت هست عشقم یادش بخیر جسی که بود خونه ی مامانی رفتن یه سرگرمیه دیگه ای هم داشت حیف که مامانی از نگهداریش بر نمیومد و دادش یکی دیگه عقد دختر عمو فرناز همش در حال بازی با نقل و مخلفات سر سفره ی عقدش بودی البته بعد مراسم عقد و وقتی دیگه لازمشون نداشتن با چند تا همبازیه دیگه و خیلی خوش گذشت کلی هم قر دادی که فیلمش...