برفولانه با دوستم
سلام قند عسلم پسرم!خوبی ؟ خوشی؟ دماغت چاقه؟الان که حسابی دماغت چاقه چون
دوستت محمد معین اینجاست و با هم باز میکنید .
بالاخره یه همسایه اومد که بچه داشته باشه و شما هم بازی داشته باشی
البته خیلی دیر این اتفاق خوب افتاد که دوتاییمون دوست جون داشته باشیم
چون در حال رفتن از این خونه ایم عشقم !
دو ماهی میشه که جای همسایه ی هشت سالمون
آقای درویشی و مینا خانوم و پسراش میثم و میثاق
یه خانواده ی دیگه اومدن و ما فقط صدای پای رفت وآمد
یه آقایی(آقا حمید ) رو میشنیدیم و خودمون هم چند ماهی میشه که
درگیر فروش اینجا و خرید خونه ی جدیدمون و خالی شدن اونجا و ... بودیم
و یروز یه خانومی در زد گفت همسایه ام که مامان دوستت
و دوست فعلیه خودم شد اونروز وقتی گفت اگه خواستین پسرتون رو بفرستین تا
با پسرم بازی کنه از تعجب خشکم زده بود پرسیدم مگه پسر دارین؟
گفت آره دوتا 4 ساله و دو ماهه! خلاصه سحرجون شد دوستم و محمد معین شد
دوستت و تو این مدت کلی بهت خوش گذشته و
کلی چیزای بیشتر یاد گرفتی اومیدوارم واسه هم دوستای خوبی بمونیم
با اینکه ازاین ساختمون میریم اما دوست دارم رابطمون همینطور گرم بمونه!
مامانی عزیزمون هم هفته ی قبل چشمش رو جراحی کرد و خدارو شکر خوبه!
آخر هفته ی قبل هم دایی جون و زندایی جون اومدن و دایی جون کلی کمکمون کرد
واسه کارای خونه ی جدید و فعلا دوروز میشه که
مامانی برگشته کیسم و دیروز هم بیشتر جاهای گیلان برف اومد
و اینبار برفش سنگین تر بود و کلی خسارت بار آورده
و برق بیشترجاها قطع شده مثل کیسم و آستانه
و بیچاره مامانی و خاله جونت تو شرایط سختی موندن
موبایل ها هم که نوبرش رو آوردن و آنتن ندارن
و دیروز خیلی دلواپس مامانی اینا شدیم که خبری ازشون نداشتیم
بازم مثل قبل برات برف آوردم بالا و همراه دوست جونت
که صداش میزنی دوستم توی حموم برف بازی کردین و
آدم برفی فینگیلی درست کردیم.